تمّت

تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
تمّت

تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

پیچیدگی

حالا دیگر ساده‌دلی قبل را ندارم. دیگر دور شدم از آن آدم خوش‌بینی که بودم.  آدمی که راحت می‌شد سربه‌سرش بگذاری، چون زودباور بود. محبت‌ها را، دوستی‌ها را، قربان‌صدقه رفتن‌ها را، هیچ کدام را به این سادگی باور نمی‌کنم، حتی دوست‌هایی که ادعایش این است که خیلی نزدیک اند. چه چیزی مرا مشکوک کرده؟ چرا و چه طور این شدم؟
البته از آن من قبلی ساده‌دل در این روزگار پیچیده راضی نبودم. ولی راه گرگ‌ باران‌دیده شدن را هم از کسی یاد نگرفتم. حالا فکر می‌کنم گرگ‌ترم. پشت حرف‌ها را با دندانم می‌گیرم و بیرون می‌کشم. آدم‌های زیادی هستند که تعریفم را می‌کنند، اما حیف که روز به روز باورم به آن‌ها کم‌تر می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد