تمّت

تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
تمّت

تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

یک تامل اخلاقی

*کلیدواژه‌ها*
 نشست؛ رابطه؛ صمیمانه؛ دوستانه؛ موقت؛ غیرموقت (نه لزوما موبد، غیرموقت یعنی غیر موقت)

*پیش‌فرض‌ها*
رابطه مقید به زمان نیست؛ تا کشش دارد هست؛ نشست اما بر تقید به زمان بنا شده است. این زمان‌مندی هر چند در ابتدا قید نمی‌شود، اما در ذهن خود این گونه فرض کرده‌ای که خوب‌ها موقتی اند یا موقتی‌ها خوب‌ اند.

طرف رابطه دوستانه را دوست می‌نامیم. طرف نشست صمیمانه را محبوب می‌خوانیم.

*طرح مسئله*
 آقای کبک اهل نشست‌های صمیمانه با افراد متعدد است. بالاخره نشست‌ها به سکوت نیستند. آدمیزاد در رابطه‌های دوستانه هم گفتنی‌ها و حدیث نفس‌های فراوانی دارد؛ چه رسد به رابطه صمیمانه با آن توام شدن خاص.

آقای کبک هر گاه نشستی صمیمانه داشت، از سر اتفاق و طبع آدمی‌زاده‌اش بعضی دغدغه‌هایش در مورد دوستانش را با برخی محبوب‌ها در میان گذاشت. مسلماً به اقتضای وقت. مثلاً یک زمانی یکی از دوستان آقای کبک ورشکسته بوده، محبوب وقت از دغدغه آقای کبک راجع به ورشکستگی آن دوست خبر شده و ذهنش درگیر آن شده است. یک وقتی دیگر، یکی از دوستان آقای کبک در آستانه طلاق بوده و به همین طریق محبوبش از این قصه و حواشی‌اش خبر شده. توسعه دادن مصادیق این آگاهی‌ها و تبعاتش با شما.

به اقتضای طبع نشست؛ نشست‌ها بعد مدتی خاتمه می‌یابند. محبوب‌ها اگر نه از افق دید آقای کبک، قطعاً از افق دید دوستان او محو می‌شدند. پرسش در این‌جاست، دغدغه‌های آقای کبک درباره دوستانش تا کی و کجا همراه محبوب‌های موقت خواهد بود؟ تا اجل همان نشست موقت یا بیشتر از آن؟ به اقتضای طبع آدمی‌زاده محبوب‌ها،‌ احتمالاً بیشتر از آن. چرا آن‌ها باید درگیر این دغدغه‌های ریز و درشت مربوط به دوستان آقای کبک شوند؟ آیا این هم جزئی از شروط و مسائل بنایی نشست بوده است؟ اگر نه (که احتمالاً این گونه است)‌ آیا محبوب‌ها از نشست‌ها دچار ضرر نشده اند؟

*تامل*
ما از چیزهایی که بوده اند، شناخت نسبتاً خوبی داریم. اما از چیزهای جدید نه؛ محافظه‌کاری و حفظ فرم‌هایِ تاکنون موجود، شاید شما را در مطلوب‌ترین وضعیت قرار ندهد؛ اما شما را در دانسته‌ترین وضعیت ممکن قرار می‌دهد. آیا دانستگی و پیش‌بینی‌پذیری خود نمی‌تواند یکی از بزرگ‌ترین مطلوبیت‌ها باشد؟ در نقطه مقابل هیچ کس نمی‌تواند خود را از عوارض ناخواسته‌ فرم‌های بدیع و نو بیمه کند. این فرم‌ها در حال تجربه اند و همه چیزش را آن همگان‌ی می‌دانند که هنوز تجربه‌اش نکرده اند و بنا هم نیست تجربه‌اش کنند. با این وصف آیا در «نشست‌های صمیمانه» احتمال بروز نتایج غیراخلاقی بیشتر از «روابط صمیمانه» نخواهد بود؟

از بانگ و رنگ (به‌خصوص رنگ) بکاهیم

دوستی، به صدا و سیما می‌گفت بنگاه بانگ و رنگ؛ به نظرم این کاملاً بی‌انصافی است که گمان کنیم باقی شبکه‌های تلویزیونی از این قاعده مستثنا هستند. تلویزیون، مشاطه‌ عروس بدخوست. چیزهایی به خورد شما می‌‌دهد که در واقع امر چندان هم خوردنی نیستند. پرسرعت شدن اینترنت، باعث شده آن هم به مجال رقابت بانگ و رنگ بیافتد و روزاروز از خصال فرهیخته خود دورتر شود. درباره این فقره اخیر؛ این نوشته حسین درخشان، با عنوان مرگ خواندن را بخوانید.


این روزها به مدد نداشتن قندشکن؛ تقریباً از شبکه‌های اجتماعی محرومم. تنها از نسخه موبایل پلاس روی وب می‌توانم استفاده کنم، که ظاهرا مورد عنایت نیست. تمام قسمت‌های رنگی پلاس برداشته شده اند و فقط با متن‌ها و نام نویسنده‌ها طرفم. نبود این خصلت‌های رنگی؛ نوشته‌ها را صریح‌تر و رک‌تر برایم به نمایش می‌گذارد. راحت‌تر به قضاوت مغزش می‌نشینم، پوچی یا سودمندیش راحت‌تر رخ می‌نماید. کاش می‌شد از رنگ‌ها بیشتر بکاهیم.


گوگل‌پلاس؛ نسخه بدون رنگ