تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

عبادت، دلیل بر نمی‌دارد یا در نقد رسوبات رویکرد اسلام‌شناسانه علی شریعتی به عبادت

1- هامون: این کجاش عشق‌ه؟ این پدری‌ه که عزیزترین کس خودش رو میکشه؟ این عشق‌ه؟
علی: اگر ابراهیم خودش رو می‌کشت... یعنی تصمیم می‌گرفت خودش رو بکشه... و یا کس دیگه‌ای رو به جای اسماعیل برای قربانی انتخاب می‌کرد یا این که شک می‌کرد، یا سر مرکبش‌و برمی‌گردوند، پشیمون می‌شد، شکوه میکرد از خداش و اگر، اگر، اگر و اگرهای دیگه، که دیگه پدر ایمان نبود... یه کسی بود مث من و تو...

2- دوستی زمانی می‌گفت من نمی‌فهمم چرا باید مشروبات الکلی حرام باشد، اگر من تمام در و پنجره خانه را قفل کنم و خودم باشم و خودم و تا اثرات نوشیدنش از سر نرفته، با بنی‌بشری تماس نداشته باشم.

3- علی شریعتی، منت بزرگی بر سر چند نسل این مملکت دارد، چون بسیاری از ما اندیشیدن را با علی شریعتی آغاز کردیم. این را که اسیر گذشته نباشیم، تاریخ را مقدس نپنداریم و تسلیم هر آن‌چه در گوشمان می‌خوانند نباشیم، از او آموختیم. با این حال، همه آن‌چه شریعتی برای ما به ارث گذشته همین نیست. از میراث‌های قابل نقد شریعتی، یکیش همین که گمان می‌کنیم هر آن‌چه دینی است، باید در مدار دیگران قابل تعبیر و تفسیر باشد، و الا نمی‌توان دینی خواندش و در چنین فرضی یکی دیگر از همان میراث‌های تاریخی الکی مقدس است.

4- معنابخشی به عبادات در ذات آن‌ها صورت نمی‌گیرد. معنای عبادات از جای دیگری می‌آید. کسی از مسلمین نمی‌تواند مدعی آن شود که مثلا در حرکات نماز فی‌نفسه چه چیزی نهفته. یک روز یکی می‌گوید نوعی نرمش است، دیگر روز ای‌میلی دست به دست می‌شود که هنگام سجده به سمت قبله الکترومغناطیس از بدن تخلیه می‌شود! برای آدم نرمال عقلانی، این تاویل‌ها کمابیش مضحکند. اگر معنای افعال دینی نه از ذات عمل، بل از ورای عمل می‌آید، منشا آن کجاست؟

5- ایمان، از کجا آغاز می‌شود؟ من معتقدم این تجربه‌ای است بی‌نهایت شخصی. مثلا برای من حقوق‌دان ایمان از امیرالمومنین، از نهج‌البلاغه‌اش و از نامه‌اش به مالک اشتر شروع می‌شود. وقتی می‌بینم نرم‌های حکومت‌داری پرورده دست محمد بن عبدالله و کتاب قرآن، چیزی است که عقلای بشر در قرن بیستم و پس از سه قرن روشن‌گری به آن دست یافته اند، پیش می‌خودم می‌گویم حتما چیزی هست. آیا این تجربه را می‌توان به دیگران، ولو به حقوق‌دانان، ولو به حقوق عمومی‌دانان، ولو به حقوق بشرخوان‌ها تعمیم داد؟ نه! ایمان هر کسی از درون خودش و به بهانه‌ای منحصر به فرد آغاز می‌شود.

6- برای آن‌چه در دین عبادت (با عنایت به تفکیک عبادات و معاملات در فقه) خوانده می‌شود (وفقط هم در باب عبادات این را می‌گویم و نه معاملات)، هیچ معنایی متصور نیست، جز همین ایمان. معنای عبادت از ورای عمل می‌آید. چرا مسلمان مشروب نمی‌خورد؟ چون این یک دستور دینی است. چرا روزه می‌گیرد؟ چون این یک دستور دینی است. فلسفه‌بافی‌ها و تعلیل مناسکی از این دست که روزه می‌گیریم تا درد فقیران را بفهمیم، یا روزه می‌گیریم تا با رژیم بدون غذا بدنمان سلامت شود، تخته‌بند محیط و زمان خودشان هستند. انتظار نداشته باشید این‌ها برای آدم‌های جامعه‌ای دیگر، عصری دیگر و کشوری دیگر معنادار باشند. حتی به نظر من گروهی که عبادات را این گونه تفسیر و توجیه می‌کنند باید پیه تمسخر و تضحک دیگران را هم به تن بمالند. آن‌چه عبادت است، چون و چرا بر نمی‌دارد. می‌کنم، چون به پیامبری ایمان دارم که گفته بکن، همین.

تعریف معاملات در ویکی‌فقه
پ.ن: البته تفکیک قائل شدن بین عبادات و معاملات، از آن بحث‌های چالش‌برانگیز است.

نظرات 1 + ارسال نظر
شرف الدین چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:47 ب.ظ http://aldin.blogfa.com

لله در القائل!
جانا سخن از زبان ما میگویی!
من هم چند ساله که عمیقا به این حرف رسیدم. دیروز توی یک وبلاگ میدم که نوشته بود چرا بعضی ها تو این هوای گرم روزه مخونیگیرند؟ چند تا جواب توی ذهنم اومد اما همه اش بیخود بود. فقط یک جواب متقن داشتم: چون خدا گفته.

با تاسی از جناب کوهن باید بپذیریم که در پارادایم دینی و شیعی ما اجرای احکام شریعت بر پایه تعبد است هرچند میدانیم که شارع ما حکیم است و حتما چیزی که گفته بر مینای خیر و مصلحت بوده هرچند ما ندانیم که آن خیر و مصلحت چیست.

اگر میخواهیم کسی را به صراط مستقیم خودمان بیاوریم باید از بالا شروع کنیم و اول ایمان به خدا و معاد را بفهمانیم، بعد خودش میرود سراغ اجرای احکام شریعت. از نشان دادن فلسفه احکام کسی ایمان نمی آورد و بالاخره توجیه های ما یک جا ته میکشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد