تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

تمّت

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

قضاوت کن، قضاوت [درستِ] تو خوب است

نه؛ لطفاً به خاطر این که قضاوت کردید احساس گناه نکنید. این روزها رایج شده که از خصال نیکوی آدمی، قضاوت نکردن باشد. تا با پدیده‌ای انسانی روبرو می‌شویم، باید سر به زیر از کنارش عبور کنیم. بسیاری از ما سکوت می‌کنیم که مبادا قضاوت کرده باشیم و اگر کسی گفت چرا قضاوت کردی، حاضریم عذرخواهی کنیم به خاطر این خبط بزرگ.


برای من این سوال برجسته است که اگر قضاوت نکنیم و مدام در حال سنجیدن وضعیت‌های جدید و تصمیم‌گیری پیرامون آن‌ها نباشیم، چگونه آدمی هستیم؟ یا آدمی خشک و سرسخت، که روزی روزگاری درهای خلقیات و رفتارش را به جهان پیرامون بسته و تاریخش در همان روز متوقف شده است؛ یا آدمی بی‌هویت که روال‌ها، رسم‌ها، عادت‌ها و مدها او را به هر سو می‌برند.


قضاوت کردن، متمدنانه‌ترین رفتاری است که انسان می‌تواند از خود بروز دهد: این قضاوت یا به ابرام و تایید یک پدیده انسانی می‌انجامد -و شما را در مسیر رشد قرار می‌دهد- یا به نقض آن؛ -و از مسیر انحطاط دورتان می‌دارد-. چگونه می‌توان قضاوت نکرد و بهتر از روز قبل بود؟ این فرآیند، ناگزیر باید در درون هر آدمی وجود داشته باشد. سکوت در برابر پدیده‌های ناپسند یا ناخوشایند، به این بهانه که آن‌ها را قضاوت نکرده باشیم، مشارکت در یک جنایت علیه خود  و جامعه انسانی مان به شمار می‌رود.


من حتی نمی‌توانم بپذیرم به اشتراک گذاشتن قضاوت کار نادرستی است، قضاوت‌های ما راجع به پدیده‌های انسانی چیزی است شبیه ایده‌ها، نظرات و آرایی که داریم، چرا نتوانیم آن‌ها را به اشتراک بگذاریم؟


گمانم ما برای در امان ماندن از دو امر دوست‌ناداشتنی و مذموم از قضاوت می‌گریزیم. نخست، بسا به خاطر این قبیل قضاوت‌ها، حق تعیین سرنوشت یک انسان دیگر را زیر سوال می‌بریم. این که ما چیزی را خوب یا بد می‌دانیم لزوماً نمی‌تواند حقی برای منکوب یا سرکوب کردن آن به ما بدهد. همان گونه که حق تعیین سرنوشت دیگری، نمی‌تواند مانع از بیان نظر شخصی ما راجع به رفتار او شود.


اما دومین امر نادوست‌داشتنی به چگونگی قضاوت کردن برمی‌گردد. بسیاری از اوقات  ذم قضاوت نادرست را تبدیل به ذم هر گونه قضاوت می‌کنیم. در حقوق برای درستی قضاوت، اصول و شرایطی وضع شده که عموماً تحت عنوان دادرسی منصفانه شناخته می‌شود. می‌توان با یک گفت‌وگوی جمعی، به اصولی برای قضاوت عمومی دست یافت.


دقت در برخی جملات شناخته شده، نشان می‌دهد سابق بر این بیشتر به درستی قضاوت اهمیت می‌دادیم: «عجولانه قضاوت نکن». قضاوت کردن بد نیست، عجولانه قضاوت کردن بد است. یا مثال دیگر، اصل تناظر است که در دادگاه به کار می‌رود. اصل تناظر برای قضاوت‌های عمومی ما به صورت یک ضرب‌المثل نیز در آمده است: «یک‌طرفه به قاضی نرو». این از جمله قواعدی است که که رعایت آن می‌تواند قضاوت‌های عمومی را تا حد زیادی از نادرستی مصون بدارد: هیچ کنشی را قضاوت نکنیم، مگر آن که اطلاعات کافی درباره دلایل و توجیهات کنش‌گر داشته یا دست کم توانسته باشیم در منظر او بنشینیم. یا در قضاوت اصل را بر برائت و نیکونیتی انسان‌ها بگذاریم، مگر آن که دلایل کافی برای نقض این قاعده اولی داشته باشیم.


خلاصه این که، از قضاوت کردن نترسید و از کنار آن‌چه بد می‌دانید، نگذرید.


پی‌نوشت 1: بعضی‌ها می‌گویند جاج نکنیم. به نظرم کلمه قضاوت معادل دقیق و کاملی برای جاج انگلیسی است. قبول دارم که بعضی کلمه‌ها معادل دقیقی در فارسی ندارند و برای دقت در بیان، به کار بردن واژه اصلی به جای معادل آن ضروری است؛ اما این قدر که سواد من قد می‌دهد قضاوت کردن می‌تواند به  کمال معنای جاج را برساند.


پی‌نوشت 2: دادرسی منصفانه در ویکی‌پدیای فارسی صفحه ندارد. اگر دانشجوی فارغ‌البالی اینجا را می‌خواند این کار خیر را انجام دهد.