-
چگونه خود را برای دکترا آماده کنیم
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 21:58
تا یکی دو هفته دیگر، برای سومین سال متوالی پشت میز مصاحبه دکتری خواهم نشست. امروز یکی از رفقا به شوخی میگفت که تو پیشکسوت آزمون دکترایی. با این حال به شدت احساس نیاز میکنم به مطالعه و کار سنگین روزانه اجازه نمیدهد. از قضا همین چند دقیقه پیش یادداشتی از خودم را دیدم که یک سال و نیم پیش نوشته بودم. دیدم اگر بروم و...
-
تنها شدم
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1392 02:37
انگار تنها شدم. بازی ادامه دارد و من این گوشه نشستم و با حسرت به آنها نگاه میکنم. نمیتوانم بگویم به بازی راهم بدهید، چرا؟ چون نقاب به صورت زده ام، نمیشناسندم که به بازی راهم بدهند. یکهو، بیبرنامه تنها شدم.
-
ما مستحق امیدیم
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 01:58
نشستم و ترکیبی از چند خبر بیربط را به عنوان تحلیلم از وضعیت معیشت خودمان و امثال خودمان در دو-سه سال آینده دادم. تحلیل یک چیز مسخرهای بود که یکسرش به بهرهبرداری از پروژههای مسکن مهر به عنوان عاملی که باعث شکستن بهای مسکن خواهد شد بسته بود و سر دیگرش به عزم عالی آقایان برای جمع کردن بساط نقدینگی و اشارهای هم...
-
آیا پایاننامه نوشتن برای دیگران غیراخلاقی است؟
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1392 14:28
از ابتدای سال 92 پیشنهادهای خوب پژوهشی داشتم. البته پژوهشی که میگویم باید توضیحی بدهم. از معنایی که با گفتن پژوهشی به ذهن متبادر میشود دور است، اما گمان میکنم متعارفترین «شغلِ» «پژوهشی» در ایران باشد. یکی از پیشنهادها این بود که کل پایاننامه کارشناسی ارشد یک بندهخدایی را بنویسم. این بنده خدا در یکی از...
-
کار جدید
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:51
امروز اولین روز کاریم بعد سربازی بود. شاید قبول کردن چنین کاری با 9 ساعت کار روزانه در شرایط فعلی، کار عاقلانهای نباشد ولی، به هر حال پذیرفتم. رصد خبر، حتی در فرارو که نخستین تجربه خبریم بود رصدگری نکرده بودم. پسرفت کرده ام یعنی؟ بعید میدانم. امروز هیجانانگیز و خواستنی بود. به جرات میتوانم بگویم اولین تجربه کاریم...
-
تبریک تولد به الگوی الهامبخش
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 02:47
نوشتم «تولدتون مبارک، الگوی الهامبخش.» میخواستم بداند که چه قدر دوست دارم در آینده آدمی باشم مثل او، میخواستم این را هم بداند که الگوگیریم چندان موفق نبوده و نتوانستم خودم را به عنوان یک دانشجوی آیندهدار در آکادمی معرفی کنم. اما این را نگفتم، تبریک تولد بود، نه بهانه نک و ناله. تازه به او چه ربطی میتوانست داشته...
-
به تماشای اجباری اعدام
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 14:27
حالا که قرار است اجبارا تماشای اعدام را تجربه کنم، آن هم از یک لایه نزدیکتر و با یک لنز کمتر؛ چرا گزارشش را ننویسم؟ البته نمیدانم با انتخاب این سوژه چه اتفاق مهمی در انتظارم خواهد بود، اما پنهان نمیکنم انگیزه مهمی در این نوشتن شهوت دیده شدن است. آدمها برای این مینویسند که از درون خودشان خبر بدهند. گیرم گزارش...
-
چرا باید بیگاههای عزیز درش تخته میشد؟
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 17:22
دلیل بهتر از این که پست خداحافظی هیچ واکنشی برنیانگیخت؟ هر چند اینجا نوشتن و خوانده نشدن و بازخوانیش با چشمهای خودم، بیشتر شبیه خودارضایی میماند، اما بهتر. تکلیفم با خودم روشن است. منتظر کس دیگری نیستم.
-
پیچیدگی
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 14:40
حالا دیگر سادهدلی قبل را ندارم. دیگر دور شدم از آن آدم خوشبینی که بودم. آدمی که راحت میشد سربهسرش بگذاری، چون زودباور بود. محبتها را، دوستیها را، قربانصدقه رفتنها را، هیچ کدام را به این سادگی باور نمیکنم، حتی دوستهایی که ادعایش این است که خیلی نزدیک اند. چه چیزی مرا مشکوک کرده؟ چرا و چه طور این شدم؟ البته از...
-
حس برتری
جمعه 28 مهرماه سال 1391 20:26
دوست داشتم جایی بنویسم از وقتی که فهمیدم به خاطر نقص پرونده در طبقه دوم مردود شده ام. دوست داشتم با کسی درد و دل کنم، ولی به خودم قول دادم به کسی نگویم، تا دلیل محکمی داشته باشم برای این که در آزمون پیش رو هم با پررویی تمام شرکت کنم، اول شوم و باز قبول نشوم تا ثابت کنم من هنوز هم شایستهترینم... باور کنید که من بهترینم
-
درباره روزهای اندر امیدواری
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 20:02
روزهای زندگی بر چند نوعند. روزهای معمولی که تمام زندگی را پوشیده اند، این روزها نه خوب اند و نه بد. بعد از میان آنها بعضی نوع روزهای دیگر سرک میکشند. یکی روزهایی که غمگین اند. روز شکست اند. معمولاً با یک بار خوابیدن تا حد زیادی بار غم این روزها از بین میرود و اگر غم عمیقتر شود؛ چند بار یا چندین بار خوابیدن...
-
سلام به دنیا
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 13:33
وبلاگ نوشتن در این زمانه پرخطر و پرحذر شاید چندان کار خوبی نیست. ولی، حرفهایی هست که باید گفته شود. از آنجا که زمان پرخطر و پرحذر است، از مشخصاتم چندان چیزی نمینویسم. در حد همین نام کوچک، هرچند، چندان هم متداول نیست. اینجا از دغدغههایم مینویسم، اما نه همه دغدغههایم